روايت خواندني تراكتوري ها از زبان يك استقلالي

روايت خواندني تراكتوري ها از زبان يك استقلالي بسياري از بيگانگان و دنباله هاي شان در داخل، بارها خواستند از شور و حرارت اهل تبريز و اروميه و شايد هم زنجان، ماهي قوميت گرايي و جدايي طلبي صيد كنند، اما ديري است كه سنگ شان فقط بر سر خودشان اصابت كرده است. به گزارش حوزه وب گردي باشگاه خبرنگاران، حسين قدياني در نوشته ي اخير وبلاگ خود (قطعه26) به بحث درباره ي فوتبال و تيم تراكتورسازي پرداخته است. از حضور خودش در آخرين بازي تراكتور و استقلال گفته و كم لطفي تماشاچيان با تمسخر آذري زبان ها را نقد كرده است. قدياني نوشت: لختي كه سايه درخت تبريزي افتاد بر سر ليگ برتر، حرارت اين گوي و اين ميدان ۲ صد چندان شد. حالا چرخ فوتبال اين مرز و بوم را تراكتور مي چرخاند؛ گيرم كه آذري ها “تراختور” صدايش مي زنند. جمعه اي پيامك يك دوست، سر به هوايم كرد و كرمش دوباره افتاد در وجودمان كه برويم استاديوم. بارها پرده برداشته ام از آبي بودنم، اما آنچه پاي مرا به ورزشگاه باز كرد، استقلال نبود، تراكتور بود، اما نه تراكتورسازي تبريز، كه تماشاگران خون گرمش. ديدن اين تبريزي هاي استوار، خودش برايم موضوعيت داشت؛ به قولي گور باباي بازي! رفته بودم فوتبال را با لهجه شيرين شهريار ببينم و بشنوم كه چگونه هورا مي كشند براي تيم محبوب شان، اهالي حيدربابا. از ترس ترافيك قبل، و به خصوص بعد از بازي، ياور آپاچي بچه ها را استاد كرديم. از ترس تخمه هاي پوك و پوچ دست فروش ها ۲۰۰۰ تومان آفتاب گردان خريديم از سوپرماركت دهكده المپيك كه ديگر باهاش رفيق شده بوديم. گذشته از اين ۲ ترس، از ترس اينكه مبادا استقلال اولين باختش را در فصل جديد، آنهم قبل از دربي دشت كند، ترك آپاچي، يعني “علي موبايلي” داشت زير لب “وان يكاد” مي خواند. حتي روزگار فوتباليست بودن هم اعتقادي به هزينه كردن اين اذكار، براي چنين مسابقاتي نداشتم. يك بار عمران عزتي، مربي مان در تيم نوجوانان پاس، آخر تمرين، در زمين پليس نازي آباد، كشيد مرا كنار كه چرا بازي قبل، مچ بند سبز نيانداختي؟! مگر به كمك ائمه اعتقاد نداري؟! حيف كه آن زمان هنوز سبزهاي اموي خودنمايي نكرده بودند، و الا پاسخم به مربي شنيدني مي شد!! آن زمان اما به همين بسنده كردم كه لابد تيم رقيب هم براي پيروزي بر ما متوسل به دعا مي شود؛ اين وسط خدا بايد دعاي كدام يك از ما را برآورده كند؟! گمانم بس باشد همان يك “ياعلي” كه ورزشكار مي گويد. جوشن كبير هم دست بگيري، چه فايده مي كند اگر رقيب هم بر دين تو باشد و پر از راز و نياز؟! مسابقه نوجوانان پاس و پرسپوليس كه “ام يجيب” نمي خواهد. حالا بازي ايران باشد و آمريكا، يك چيزي! بگذريم كه حميد استيلي روزگاري كه سردبير مجله “ياد ماندگار” بودم، به خود من گفت: آن هد، گل نمي شد، اگر كه نذر نكرده بودم شاد كنم دل خانواده شهدا را. لابد بر همين اعتقاد است حميد استيلي، كه در فلان شوي سياسي-ورزشي، علي الدوام شعار “استيلي بي غيرت” را پخش مي كنند. حميد استيلي اي كه لااقل غيرتش از امثال بعضي شومن ها خيلي بيشتر است. اينقدر استاديوم رفته ام كه بدانم شعار تماشاگر اغلب باد هواست. به ويژه آن دست از شعارها كه حاوي ناسزاست. همين ها كه امروز در هر كوي و برزني، شعار “علي دايي” را دست گرفته اند به مزاح، روزگاري آه از نهاد جناب شهريار، -نه آن شهريار!- درآوردند كه “دايي بايد برقصه”! سراغ دارم حتي در يك بازي ملي، موضع تماشاگران در مورد علي دايي، چند بار عوض شد؛ توپ خراب مي كرد، مي شد ديو، اما گل كه مي زد، مي شد فرشته! اينكه بي غيرت خواندم بعضي ها را دليل دارم؛ مي بيني شومن فلان برنامه قصد تخريب تراكتورسازي تبريز را دارد، عدل دوربين كذايي را مي گذارند جلوي دهان آن جوانك، كه معتقد است تراكتور بعد از بارسلونا بيشترين تماشاگر را دارد!! آيا آن برنامه، رسانه لر و ترك و گيلكي و مازني و سيستاني و خوزستاني هم هست؟! يعني ميان آن همه تبريزي، آن همه هوادار تراكتور، آن همه جوان از نسل ستارخان و باقرخان، هيچ كسي نبود كه از حق تراكتور، با همان لهجه قشنگ، درست دفاع كند؟حتم دارم كه حرفه اي بودن، با مريض بودن، و ايضا بي غيرتي فرق دارد، و الا غيرت طرفداران تراكتور را، هر چند نفر كه باشند، هيچ كجاي دنيا ندارد، حتي هواداران بارسلونا. بارسلونا كجا جايي ميهمان بوده كه اينچنين هوادارانش، مات و مبهوت كنند تماشاگران تيم ميزبان را؟! اين نسخه طلايي فقط و فقط براي تراختور كشيده شده و تنها مختص بخشي از فوتبال خاص ايران است. بگذريم كه ساعتي قبل از بازي رسيديم استاديوم. از همان محوطه پاركينگ ورزشگاه، صداي كري خواني مي آمد و حجم ماشين، خبر از اين مي داد كه استاديوم، غلغله است. هنوز بازيكنان ۲ تيم براي گرم كردن به ورزشگاه نيامده بودند، اما ضلع شمالي ورزشگاه در هر ۲ طبقه پايين و بالا اختصاص داشت به پرچم سرخ تراكتور و هواداراني كه داشتند به ما آبي ها طعنه مي زدند خيل حضورشان را با اين شعار كه “استقلال به شهر ما خوش آمدي”! يعني كه تراكتورسازي در هر كجاي اين مرز و بوم بازي دارد، آنقدر هوادار دارد كه احساس غربت نكند. اگر از شاهين بوشهر عبور كنيم، تراكتورسازي تبريز در چنين پديده اي يك استثناست. استثنايي كه البته باعث پاره اي كج فهمي ها شده است. برخي اين حضور رويايي را دال بر روحيه جدايي طلبي آذري هاي عزيز گرفتند و تا مي توانستند كوفتند بر طبل اباطيل خود. اين حضور اما نه فقط سياسي نيست، كه اتفاقا دلالت دارد بر يك مزاج خوب و محبوب از جانب آذري ها. اين روحيه منحصر به فرد ترك هاي ايراني، كه كاملا بومي و اجتماعي و فرهنگي است، اين است كه ترك جماعت، قدر آنچه را دارد، مي داند و از داشته هايش به خوبي محافظت مي كند. تراكتورسازي و در مرتبه اي نازل تر، ماشين سازي، دارايي فوتبالي تبريزي هاست و ايشان به خوبي قدر مال شان را مي دانند. همچنان كه در سطح و عمقي متفاوت و غير قابل قياس، قدر انقلاب اسلامي را مي دانند. از همين روست كه اصلي ترين شعار فوتبالي تيفوسي هاي شهر تبريز، بر همان وزن شعار محبوب “آذربايجان اوياخدي، انقلابا داياخدي” تنظيم مي شود. بسياري از بيگانگان و دنباله هاي شان در داخل، بارها خواستند از شور و حرارت اهل تبريز و اروميه و شايد هم زنجان، ماهي قوميت گرايي و جدايي طلبي صيد كنند، اما ديري است كه سنگ شان فقط بر سر خودشان اصابت كرده است. اول انقلاب در غائله هاي منتصب به خلق، بصيرت و هوش و ذكاوت ترك ها زبانزد همه ايرانيان بود و اين قوم، در حفظ وحدت و يك پارچگي ايران عزيز، از ممتازان بود. حتي در فتنه ۸۸ بعضي ها خيال مي كردند كه چون فلاني، داماد فلان جاست و چون بهماني اهل همان جاست، پس ترك ها در فتنه به سمت سران فتنه غش خواهند كرد! طرفه حكايت اين جاست كه اگر ما در تهران و خيلي هاي ديگر در شهرستان هاي ديگر، به يوم الله ۹ دي مي نازيم، ليكن در تبريز، يك روز زودتر از ۹ دي، يعني ۸ دي، يوم الله شان بود. الحق كه در بصيرت، آذري زبان ها پيش تازند و نمونه. در تمام ايام فتنه چه بسيار كه سعي كردند از سيل شور و خيل حضور طرفداران تراكتورسازي، سوء استفاده كنند و شعاري عليه جمهوري اسلامي صيد كنند، اما هرگز اين اتفاق رخ نداد. بيچاره اين سايت مفلوك بالاترين كه حتي خشك شدن آب درياچه اروميه و مباحث مربوط به انقراض نسل “آرتميا” را هم مي خواست سياسي كند و تمنا داشت از طرفداران تراكتورسازي كه در بازي با استقلال، به همين بهانه، شعاري عليه نظام سر دهند، اما آذري هاي دوست دار درياچه اروميه، مثل همه ايرانيان، حواس شان جمع بود و پهن هم بار بالاترين نكردند. عليرضا فرزند يكي از دوستان پدرم كه از تبريز، گوله كرده بود تا به تهران بيايد و از نزديك، تشويق كند تراختور را، جواب قشنگي به سايت بالاترين داد. عليرضا مي گفت، يعني با همان لهجه قشنگ آذري مي گفت: “من نمي دانم چرا اين سايت بالاترين، اينقدر از مال، بلكه منال جمهوري اسلامي بالا مي رود؟! انگار سپاه، شايد هم بسيج، مي گرداند اين سايت را كه همچين بالا مي روند از مال و منال و قيل و قال و دريا و درياچه ملت ما!! اگر كه انتقال رود ارس ممكن نشد، و اگر كه دريچه سدها به سمت درياچه، كارشناسانه تشخيص داده نشد باز كردنش، كاري ندارد كه! با اشك اوباما و هيلاري كلينتون و نتانياهو و ديويد كامرون و ملك عبدلي، پرش مي كنيم”!! آري! همين بي جنبه بازي ها را درآورده بالاترين كه هيلاري كلينتون همين چند وقت پيش اذعان كرد كه در فضاي سايبر، آمريكا از پس جمهوري اسلامي بر نيامده، و سايبري هاي طرفدار آمريكا -نقل به مضمون- به شاخ گاو زده اند ماليات مردم بدبخت آمريكا را. حال بماند كه در آن گير و دار، با چه مكافاتي پيدا كردم عليرضا را! استاديوم آزادي، وقتي جمعيت ۱۰۰ هزار نفري به خود مي بيند، متاثر از اين همه تراكم موبايل، در يك مكان معين و محدود، كمي سخت آنتن مي دهد، كه همين را هم بالاترين برداشت و نوشت كه آنتن ها را جمهوري اسلامي پرانده بود!! جمهوري اسلامي البته با همين “آذربايجان اوياخدي، انقلابا داياخدي”، پرانده، اما نه آنتن، كه برق ۳ فاز، از كله كاخ سفيد. نشان به نشان بيداري اسلامي. صحبتم كه با عليرضا تمام شد، او رفت سمت تبريزي ها و من برگشتم پيش بچه ها در طبقه دوم ورزشگاه، زير مشعل. اول بازيكنان استقلال وارد زمين شدند و بعد هم قرمزهاي تبريز كه گرم كنند خودشان را. استاديوم تقريبا پر شده بود. تبريزي ها اعتراض داشتند به كمي جاي شان، كه انصافا حق هم داشتند و خيلي بغل تو بغل و متراكم نشسته بودند، اما خب، چه كار مي شد كرد كه استقلال، ميزبان بود!! نكته قشنگ اين لحظات قبل بازي، آنجا بود كه استقلالي ها بازيكنان سابق شان در تيم تراكتورسازي را تشويق مي كردند و تبريزي ها هم جاسم كرار عراقي را كه خداوكيلي در اين بازي گند زد و هنوز خيلي مانده تا جا بيافتد در استقلال. بگذريم كه اصلا مانده ام چرا مي رويم و از عراق بازيكن مي آوريم؟! چه بسيار بازيكن جوان خودمان از همين تبريز و تهران و بوشهر و… كه بايد پشت خط جاسم كرار بمانند و ذخيره امثال اين بازيكن شوند كه انصافا حاشيه فوتبالش، بيشتر از متن بازي اش است و از بس در اين بازي دريبل زد و توپ لو داد كه هر لحظه تماشاگر توقع تعويضش را داشت، اما گمانم پرويز مظلومي، شهامت و جرئت تعويض ستاره عراقي خود را نداشت. همين گستاخي هاست كه يكي را مي كند امير قلعه نوعي و يكي را هم پرويز مظلومي! آنچه در ادامه مي خواهم بنويسم، از متن و حاشيه ۹۰ دقيقه بازي است و ترجيحم بر اين است كه بند بند باشد: يك: صداي هوراي تبريزي ها بعد از ۳ گلي كه وارد دروازه ما كردند، بسي مهيج، بي مثال، باورنكردني و البته گوش خراش بود! انگار كه ۲۰ هزار نفر نشسته در يك محدوده ۱۵ هزار نفري نبودند، انگار كل ورزشگاه را پر كرده بودند. زياد تجربه استاديوم آزادي دارم، اما اين هوراي بعد از گل، حتي در بازي هاي ملي هم بي مثال بود. دو: گذشته از حنجره تيفوسي هاي تراكتور، وقتي كه براي تيم شان در خلال بازي دست مي زنند، واقعا ديدني و شنيدني است. بايد باشي و ببيني و بشنوي. ما و دور و وري هاي مان كه مانده بوديم از ارتعاش اين صدا. يكي پيشنهاد داد اگر اينجا همچين مي كنند، يك تور گردشگري بايد برويم استاديوم خودشان در تبريز. من گفتم: تور تراختور! سه: اين وسط يك چيز دلم را شكاند. كري خواني و تيم من و تيم تو و از اين حرف ها كه قطعا نمك استاديوم است، اما تمسخر زبان، لهجه و آئين يك قوم، قطعا كار ناصوابي است. اين متاسفانه خصلت غلط ما تهراني هاست كه هر جا از شهرستاني ها كم مي آوريم، متوسل به ناسزا و تمسخر مي شويم. آن رشتي و آن تبريزي و آن لر، نه فقط هيچ كم از استعداد و هوش من و شماي پايتخت نشين ندارد، كه ديديم در يك شرايط برابر و تازه! با ميزباني ما ۳ بر ۲ هم برنده شدند. اين پختگي و نخبگي و چيرگي، البته كه فقط مختص فوتبال نيست. طنز قضيه اين جاست؛ مگر ما كه تهراني هستيم، رگ و ريشه همه مان به دهات “طهران” برمي گردد؟! من كه اعتراف مي كنم و افتخار كه زبان اصل و نسبم آذري است، و شماي خواننده هم اگر حتي تهران نشين باشي، يا مادرت اهل جنوب است و يا پدرت اهل غرب. تهران شهري است پر از ترك و لر و عرب و… خوب يا بد، شهر ديگرنشيني است. گاهي فلان ناسزا كه به آن قوم نثار مي كنيم، اگر كمي دقت كنيم در شجره اجدادي مان، عينا برمي گردد به خودمان. مگر نه؟! چهار: اما چرا همچين شده است؟! اين ناسزاها معلول است نه علت. جماعت استاديوم برو، از پايين ترين طبقات جامعه اند. وقتي كه تو راي شان را آدم حساب نمي كني، وقتي كه تو راي اشراف مرفه نشين و آقازاده ها و نه رفسنجان، كه جون رفسنجان را، همچون يك سيلي بر صورت پابرهنه ها مي كشي، و خيلي چيزهاي ديگر، كار را مي رساند به تخليه كردن، بعد از فحش دادن. فحش بد است، اما ركيك ترين فحاشي، نوشتن نامه سرگشاده است عليه راي پابرهنه ها. وقتي اشرافيت، شورش مي كند بر جمهوريت، و وقتي با لكنت زبان، بايد حقت را بگيري، ناسزا تنها سخني است كه بدون لكنت بيان مي شود و البته كاش بسترش فراهم نشود. پنج: نمي خواهم تلخ تمام كنم اين نوشتار را. آن ناسزا كه گفتم، مال دقايقي از بازي بود. همين حضور حماسي تبريزي ها در تهران، همين بي اعتنايي شان به رسانه هاي دشمن، همين دربي هفته بعد در تهران، يعني كه ما بر خلاف خيلي از كشورها “ملت” داريم و مواجه نيستيم با خطر بي ملتي كه مثلا انگليس با آن مواجه است. در انگليس، هواداران منچستر، شايد ملت باشگاه شياطين سرخ باشند، اما ملت انگليس نيستند. ديويد كامرون و كاخ سلطنتي، انگليس را بي ملت كرده اند. كشوري كه مجبور باشد، جور نداشتن ملت را با سم اسب و دندان سگ، بكشد، فرق مي كند با كشوري چون جمهوري اسلامي كه از ورزش گرفته تا سياست و فرهنگ، عرصه را براي حضور ملت فراهم مي كند؛ با هر سليقه و عقيده و از هر تيره و طائفه اي. خوب است هر حكومتي اگر واقعا مردمي است، با ملتش دفع شر كند. با چيزي در مايه هاي ۹ دي. *** و اما روزي روزگاري يكي از نويسنده هاي مملكت ما كه آن زمان در جناح متعهد خودش را تعريف مي كرد و حالا شده مصداق آن مثل “كه طرف را به ده راه نمي دادند، سراغ كدخدا را مي گرفت”، در نقد يكي از دربي هاي سال هاي گذشته كه رفته بود استاديوم، برداشت نوشت كه اين جوانكان كجا و بسيجيان لشكر ۲۷ محمد رسول الله كجا؟! نويسنده آن مقاله اشاره داشت به حضور ۱۰۰ هزار نفري قبل از اعزام جوانان اين مرز و بوم در ورزشگاه آزادي در سال هاي جنگ. آن مقاله را كه خواندم، بي سليقه تشخيص دادم نويسنده اش را. ما هرگز ۲ ملت نداريم. ما هرگز ۲ نسل داريم. ما هرگز ۲ گروه از نسل جوان در حال حاضر نداريم. نمي گويم اختلاف نيست، هست، اما ملت، يكي بيش نيست. همان ملت ۸ دي اند كساني كه تراختور را جانانه تشويق مي كنند و همان ملت ۹ دي اند طرفداران آبي و قرمز. خط كشي كردن ملت كار غلطي است. بسيجيان لشكر ۲۷ محمد رسول الله و ايضا لشكر عاشوراي آذري ها مگر از آسمان نازل شده اند؟! يا پدران ما بودند و يا برادران ما. جواني كه استاديوم مي رود براي اينكه فوتبال ببيند، برادر و يا شايد خود همان جواني است كه استاديوم مي رود تا از آنجا اعزام شود منطقه. عده اي حتي آن روز هم كه ادعاي تعهد داشتند، بصيرت نداشتند. جواناني كه عاشقانه تراكتور را تشويق مي كنند و ما را مشتاق “تور تراختور”، پهن هم بار سايت بالاترين نكردند. برادر كوچك عليرضا مي گفت: بالاترين كيلويي چند است داداش؟! بگذريم كه داداش را گفت “قارداش”! به او گفتم: قاراداش! بالاترين نام درياچه اي است در فضاي سايبر كه بعد از انقراض اسب تراوا خشك شد!! /ط

سرگرمي آذربايجاني ها

www.dumuk.vcp.ir/?cat=nc329g
سايت سرگرمي آذربايجاني هاي ايران



SPOR SAĞLIK DİYET

 

http://www.sporsaglikdiyet.com/

flight simulation

http://www.iransim.ir/ivao/

 http://www.microsoft.com/games/fsinsider/

http://www.turksim.org/v2/index.php?option=com_contact&view=category&catid=20&Itemid=26

 

تبريز عدن باغلارينين يوردو

 فارسجا آلتيازيلي،توركجه بلگه سل(مستند)

http://azarteam.com/download/Kral/01.wmv

http://azarteam.com/download/Kral/02.wmv

 

تراكتور ياخود تيراختور؟!

 

آذربايجان دياريميز

تورك ديلي افتخاريميز

ستارخان دير سرداريميز

تيراختوراعتباريميز

اين روزها كلمه جديدي به دائره لغات فارسي افزوده شده است: "تيراختور". اين نامي است كه تركها به جاي نام رسمي و فارسي تيم فوتبال "تراكتورسازي" تبريز بكار مي برند. ظهور اين كلمه جديد باعث شگفتي و حتي ناخشنودي برخي از همكشوريهاي فارس گرديده است. آنها اعتراض مي كنند كه فرم "تراكتور" صحيح است و نبايد نام اين تيم را "تيراختور" (و يا "تيره ختور") گذاشت، زيرا در زبان فارسي –تنها زبان رسمي كشور در حال حاضر- كلمه اي به نام "تيراختور" وجود ندارد. اما تركها همچنان و با اصرار كلمه "تيراختور" را بكار مي برند. حتي سازمان تربيت بدني آزربايجان نيز در پلاكاردهاي خود، فرم تركي "تيراختور" را به جاي فرم فارسي "تراكتور" بكار برده است. دليل اين اصرار چيست؟ به مساله از زواياي گوناگون زبانشناختي، هويتي، سمبلهاي سياسي و استاندارداديزاسيون نگارش نامهاي تركي مي توان نگاه كرد.

١- از جنبه زبانشناختي: در زبان تركي به عنوان يك زبان زنده، كلمات خارجي و نامهاي خاص، مي بايست بر اساس املاء، قواعد و فونئتيك زبان تركي نگاشته و تلفظ شوند. چنانچه به عنوان نمونه نامهاي خاص "آدم"، "خضر" و "محمود" در زبان تركي به شكل آدم Adam، خيديرXıdır و ماحميدMahmıd نوشته و تلفظ ميشوند. كلمه "تراكتور" اروپائي نيز - به سبب تبديل "كĶ " درشت آن به "خX " و با اضافه كردن حروف "يI " و "وO " (در برخي لهجه ها حروف "ؤÖ " و "ي İ") طبق قانون هماهنگي اصوات - در زبان تركي به شكل تيراختور-Tıraxtor (و يا تيره ختور-Tirәxtör) تلفظ مي شود:

الف-تبديل "ك" به "خ": در زبان فارسي دو نوع "ك" نرم و درشت وجود دارد. به عنوان مثال در كلمه "كاركرد" فارسي، "ك" در بخش "كار" درشت و "ك" در بخش "كرد" نرم است. اما "ك" در زبان تركي آزربايجاني معاصر، علي القاعده "ك" نرم است. (در الفباي لاتين تركي آزربايجان جنوبي و ايران، "ك" نرم به شكل "K" و "ك" درشت به شكل "Ķ" نشان داده مي شود). البته در اين زبان نيز حرف "ك" درشت موجود است، اما تعداد كلمات تركي اصيل با "ك" درشت از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نمي كند. از طرف ديگر در قرون اخير كلمات بسياري از زبانهاي اروپائي به زبان تركي وارد شده اند كه داراي "ك" درشت مي باشند. در گذشته همه كلمات بيگانه به هنگام ورود به دائره لغات زبان تركي، بومي مي شدند. يكي از لوازم بومي شدن لغات بيگانه در زبان تركي اين است كه آن دسته از صائتها و صامتهاي كلمات وارده كه در زبان تركي وجود ندارند به صائت‌ها و صامتهاي معادل و متعارف موجود در زبان تركي تبديل شوند. در گذشته "ك" درشت موجود در كلمات بيگانه وارداتي نيز مشمول اين قاعده شده و در راستاي بومي سازي و طبق فونئتيك زبان تركي، در زبان ادبي و معيار به شكل "ق"، "ك نرم"، "خ" و يا "ه" تلفظ و نوشته ميشد، مانند تبديل نامهاي "كبريĶobra " به "كوبراKübra " و "كاظمĶâzem " به "كاظيمKazım ". اما در قرن بيستم "ك" درشت در بسياري از كلمات وارده از زبانهاي اروپائي، در زبان ادبي و معيار تركي، به همان شكل اوليه خود حفظ شده و بكار مي رود، مانند كلمات كپيĶopi ، كورس،ĶursكلوبĶulub ، كارتĶart ، كاناداĶanada ، كوماندو Ķomando. وجود "ك" درشت در اين قبيل كلمات، علامت و نشانه ي تركي نبودن، بيگانگي و بومي نشدن آنهاست. با اينهمه به ويژه در زبان محاوره اي و مردمي هنوز تمايل عمومي، تبديل اينگونه "ك"هاي خارجي به يكي از حروف "ق" (قونداراQundara به جاي كوندورا)، "خ" (دوختورDoxtur به جاي دكتر) و "ه" (دؤهتورDöhtür به جاي دكتر) است. بر اين اساس، تبديل "ك" درشت كلمه اروپائي تراكتور به "خ" در كلمه "تيراختور"، در نتيجه بومي سازي اين كلمه است.

ب-تغيير مصوتها: تغيير صامتهاي كلمه "تراكتور" و تبديل آن به "تيراختور" ويا "تير ه ختور" در اثر اعمال قانون هماهنگي اصوات در زبان تركي است. زبان تركي داراي ٩ حرف صدادار است و ترتيب قرار گرفتن اين حروف صدادار ٩ گانه يا مصوتها، از قانون آهنگ و يا هم آهنگي اصوات پيروي ميكند. قانون هم آهنگي اصوات قانوني محكم است و ميتوان از آن براي تشخيص درستي يا نادرستي تلفظ بسياري از كلمات و خودي بودن يا خودي نبودن آنها بهره جست. طبق اين قانون، حروف صدادار بم-كلفت و يا خشن (u،o،ı،a) و حروف صدادار تيز-نازك و يا ظريف (ü،ö،i،e،ә) همزمان در يك كلمه واحد نمي توانند بكار برده شوند. در يك كلمه خاص، اولين حرف صدادار تعيين مي كند كه بقيه حروف صدادار آن كلمه متعلق به كدام يك از گروههاي خشن و يا ظريف خواهند بود. كلمه تراكتور اروپائي نيز بر همين مبناء،در لهجه هائي كه اولين حرف صدادار اين كلمه "ı" تلفظ مي گردد به شكل تيراختورTıraxtor " و در لهجه هائي كه اولين حرف صدادار اين كلمه "i" تلفظ مي گردد به شكل تيره ختور-Tirәxtör نوشته و تلفظ مي شود.

ج- ثبت نامهاي خاص در زبان فارسي: كلمه تيراختور، به عنوان نام يك تيم فوتبال، نامي خاص است. نامهاي خاص معمولا در زبانهاي ديگر به همان شكلي كه در زبان مبداء رايج است بكار مي روند. به عنوان مثال در زبان فارسي نام تيم فوتبال (Real) مادريد، به شكل "رئال" مادريد، يعني مطابق با زبان اصلي اسپانيائي تلفظ و نوشته مي شود. حال آنكه معادل كلمه "رئال" اسپانيائي در زبان فارسي، "ريال" است كه در نام واحدهاي پولي ايران نيز ديده مي شود. اما در زبان فارسي كسي اين تيم را به نام "ريال" مادريد ذكر نمي كند، بلكه از آن با نام اصلي خود و به شكل "رئال" مادريد ياد مي كند. اكنون سوال اين است اگر زبان فارسي مي تواند تلفظ اصلي نام تيم اسپانيائي "رئال" مادريد را -علي رغم آنكه فرم رايج اين كلمه در زبان فارسي "ريال" است- حفظ كند، چرا نتواند نام تيم آزربايجاني "تيراختور"سازي تبريز را به تلفظ اصلي قبول نمايد؟

٢- سمبلهاي سياسي: اصرار تركها در بكار بردن تلفظ تركي "تيراختور" به جاي فرم فارسي "تراكتور"، علاوه بر دلائل زبانشناختي، دلائل ديگري نيز دارد.

اصرار تركها در ايران و آزربايجان جنوبي بر كاربرد فرم تركي "تيراختور-Tıraxtor " به جاي كاربرد فرم فارسي "تراكتور"، حاوي پيامها و داراي كاركردهاي سمبوليك مهمي است. تركها با كاربرد "تيراختور-Tıraxtor "، از يك سو دولت ايران و ملت همسايه فارس را مجبور به شناختن زبان، الفباء و رسم الخط، املاء و هويت مستقل و متشخص تركي خود مي كنند، يعني چيزهائي كه تاكنون از قبول وجود آنها مصرانه سرباز زده اند و از سوي ديگر، كلمه "تيراختور-Tıraxtor " را به عنوان ابزار و سمبولي براي مقاومت منفي بر عليه سياستهاي انكار و امحاء دولت ايران بكار مي برند. تركها با كاربرد فرم تيراختور، به زبان بي زباني به همكشوريهاي فارس مي گويند: "در همه چيزمان دخالت مي كنيد، اختيارمان را از ما سلب كرده ايد، تاريخمان را تحريف مي كنيد، اسامي تركي را تغيير مي دهيد، همه چيز را فارسي مي خواهيد. لااقل اجازه دهيد اسم تيم محبوب فوتبالمان را به زبان خودمان صدا كنيم". آري، "تيراختور" اكنون عنصري در حركت ملي دمكراتيك ترك-آزربايجان است. كاربرد الفباي ويژه تركي و رسم الخط فونئتيك تركي، به همراه اصرار بر استفاده همزمان از الفباي لاتين تركي، از جنبه انعكاس ماهيت ترك مركزي و هويت ضد استعماري، علمي و مدرنيست حاكم بر حركت ملي دمكراتيك ترك - آزربايجان نيز شايان توجه است.

٣-از جنبه هويتي: كلمه تراكتور كلمه اي فارسي نيست. همانگونه كه فارسها مجازند اين كلمه اروپائي الاصل را طبق قواعد زبان فارسي تلفظ و ثبت كنند، تركها نيز مجازند كه اين كلمه را طبق قواعد زبان تركي تلفظ و ثبت نمايند. اين انتظار كه تركها نام تيم ملي خود را نه با تلفظ تركي، بلكه با تلفظ فارسي آن ذكر كنند غير منطقي است. هيچ ملتي، نام خاص تيم ملي خود را به زبان ملت ديگري- آنهم زبان ملتي كه نخبگان و سياسيونش يك صد سال تمام قصد محو و نابودي آن را داشته اند و عينا با نامي كه آنها براي وصول به اين مقصد از آن استفاده مي كنند نمي نامد. اصرار تركها به تلفظ "تيراختور"، عكس العملي در مقابل پان ايرانيستها، آريائيست ها و همچنين ارزش دادن به زبان ملي و مادريشان در برابر كساني است كه با فرهنگ آذربايجان و هويت ملي تركها خصومت دارند. تركها با نوشتن نامهاي خاص خود مانند "تيراختور" بر اساس فونئتيك زبان تركي و با حروف تركي، بر هويت تركي تركان ساكن در ايران و آذربايجان تاكيد و با اجتناب از نگارش اين نامها به فرم رايج در زبان فارسي و با حروف خاص فارسي ("ك" درشت، "ذ" معجم، ...)، هويت فارسي آنها را نفي مي كنند.

پديده "تيراختور" باعث ايجاد نوعي همبستگي و خودآگاهي ملي در ميان تركان ساكن در آذربايجان و ديگر نقاط ايران نيز مي گردد. چنانچه ديگر تيراختور تنها متعلق به تبريز نيست، متعلق به تركان ساكن در آزربايجان از كرج و زنجان و همدان و بيجار و اردبيل تا اورميه و ساوه و آستارا و قزوين و قم نيز نيست، بلكه متعلق به تمام خلق ترك پراكنده در سرتاسر ايران است. شاهد اين ادعا، تركان فريدني اصفهان و قشقائي شيراز بودند كه در بازي با سپاهان به طرفداري از تيراختور آمده بودند. بر عكس، كاربرد فرم فارسي "تراكتور" به جاي فرم تركي "تيراختور-Tıraxtor " از طرف تركها، مي تواند به شكل بي اعتنائي به فونئتيك زبان تركي، بي هويتي، ناخودآگاهي ملي و بي احترامي به خود تفسير شود.

٤-استاندارديزاسيون نگارش نامهاي تركي: ترجيح و كاربرد شكل "تيراختور-Tıraxtor " از طرف تركها براي ناميدن تيم ملي خود، نمونه اي از روندي است كه در ميان تركان ساكن در آزربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران در حال گسترش و همگاني شدن است. اين روند عبارت است از حركت به سوي املاء كاملا فونئتيك تركي؛ تمايل فزاينده براي كاربرد حروف موجود در الفباي تركي به جاي حروف و علائم خاص عربي و فارسي (ذ، ظ، ط، ث، ص، ض، تنوين، تشديد، فتحه، ضمه، كسره، همزه، ....)؛ ثبت و نگارش صحيح و فونئتيك كلمات تركي و استانداردسازي نگارش نامهاي خاص، شخصيتهاي تاريخي و اقوام و دول و ايلات و .... يكي از عواقب طبيعي اتخاذ املاي يك دست فونئتيك براي زبان تركي – كه بدون تناقض داخلي و استثناء بوده و متفاوت از خط عربي-فارسي كنوني است- نگارش فونئتيك و تركي برخي از اسامي و نامهاي خاص مانند تيراختور، آزربايجان، آزر، قاشقاي، اورميه، باي ­بك، توركي و ... به ترتيب به جاي فرمهاي معمول فارسي آنها يعني تراكتور، آذربايجان، آذري، قشقائي، اروميه، بابك، تركي و .... است. به نمونه "تيراختور" اشاره شد. در زير بقيه اين نامها بررسي شده اند:

قاشقايQaşqay- و قاراي-Qaray به جاي قشقائي-Qәşqai و قرائي- Qәrai: تركيبات "قشقائي" (نام بزرگترين اتحاديه ايلي دياسپوراي توركان آزربايجاني ساكن در ايران) و نيز ايل "قرائي"، هويت و ساختاري فارسي دارد. در هر دوي اين نامها "يÎ " كشيده و يا ياي نسبيت فارسي به نام تركي يك ايل ترك افزوده شده و تركيب فارسي حاصل به جاي نام اصلي ايل بكار رفته است.. در فونئتيك زبان تركي "ي Î " كشيده وجود ندارد. علاوه بر آن، حرف "ئ" در الفباي عربي اصلاح شده براي زبان تركي صرفا صداي كسرهE مي دهد و كاربرد آن به جاي حرف "يİ " در كلمات تركي ناشايست است. همچنين، اين سبك از آنجا كه نام اين ايل را از كلمه اي تركي (قاشقاي، قاراي) به تركيبي فارسي (قشقائي، قرائي) تغيير مي دهد نادرست است. با تفاصيل فوق، نگارش صحيح نام اين دو طائفه ترك در هر دو زبان فارسي و تركي، "قاشقاي" و "قاراي" (به جاي "قشقائي" و "قرائي") است.

توركي به جاي تركي: در زبان فارسي كلمه تركي اقلا به دو مهفوم زير بكار برده مي شود: نخست به عنوان نام زباني معين در ايران، تركيه و .... كه در انگليسي توركيش Turkish ناميده مي شود. ديگري به عنوان نام يك خانواده زباني كه زبان تركي مذكور نيز متعلق بدان است. نام اين خانواده زباني در انگليسي به شكل توركيك Turkic نشان داده مي شود. مانند "لاتيني" كه هم نام يك خانواده زباني و هم نام يكي از زبانهاي داخل در آن خانواده زباني است. اما ناميدن اين دو مفهوم متفاوت با يك نام "تركي"، آشفتگي فوق العاده اي ايجاد مي كند. اخيرا برخي از محققين براي جلوگيري از بروز چنين آشفتگي و نشان دادن و تاكيد كردن بر فرق بين اين دو مفهوم متفاوت، نام خانواده زباني مذكور را در زبان فارسي به شكل "توركي" و نام زبان مشخص فوق را به شكل "تركي" نشان مي دهند. مراد از زبان "تركي" در اينجا، شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. شاخه غربي توركي اوغوز غربي، كه آن هم زبان تركي ناميده مي شود لهجه هاي عثماني-تركيه اي اند و در ايران رايج نيستند. (شاخه شرقي توركي اوغوز، زبان تركمني و لهجه هاي وابسته است). با اين وصف، مقصد از "توركي ازبكي"، زبان ازبكي متعلق به "خانواده زبانهاي توركي" و منظور از "تركي آزربايجاني"، لهجه آزربايجاني "زبان تركي" مي باشد. اكنون "توركي" نام يك خانواده زباني و "تركي" نام يكي از زبانهاي داخل در اين خانواده زباني است.



  • [ 1 ]